ارزش انسان

دشت ها آلوده ست

    در لجنزار گل لاله نخواهد رویید

        در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟

 

فکر نان باید کرد

    و هوایی که در آن

          نفسی تازه کنیم

گل گندم خوب است

    گل خوبی زیباست

        ای دریغا که همه مزرعه دل ها را

                علف هرزه کین پوشانده ست

 

هیچ کس فکر نکرد

    که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست

 

و همه مردم شهر

        بانگ برداشته اند

            که چرا سیمان نیست

                        و کسی فکر نکرد

                            که چرا ایمان نیست !

    و زمانی شده است    

        که به غیر از انسان

            هیچ چیز ارزان نیست .  

 

حمید مصدق 

دنبالک: شعر نو، شعر سبز

خواب، بیدار

به نام خدا  

گر چه با یادش، همه شب، تا سحر گاهان نیلی فام،

بیدارم؛

گاهگاهی نیز،

وقتی چشم بر هم می گذارم،

خواب های روشنی دارم،

عین هشیاری !

آنچنان روشن که من در خواب،

دم به دم با خویش می گویم که :

بیداری ست ، بیداری ست، بیداری !

***

اینک، اما در سحر گاهی، چنین از روشنی سرشار،

پیش چشم این همه بیدار،

آیا خواب می بینم ؟

این منم، همراه او ؟

بازو به بازو،

مست مست از عشق، از امید ؟

روی راهی تار و پودش نور،

از این سوی دریا، رفته تا دروازه خورشید ؟

***

ای زمان، ای آسمان، ای کوه، ای دریا !

خواب یا بیدار،

جاودانی باد این رؤیای رنگینم !    

پ ن : خدایا: خیــــــــــــــــــــــــلی ازت ممنونم.  

دنبالک: " گزیده اشعار مرحوم فریدون مشیری "

و تو (عزیزترین من) رفتی

 به نام خدا  

 

به که پیغام دهم ؟
به شباهنگ که شب مانده به راه
یا به انبوه کلاغان سیاه 


به که پیغام دهم ؟
به پرستو که سفر میکند از سردی فصل
یا به مرغان نکوچیده به مرداب نگاه
 

به که پیغام دهم؟
دست من دست تو را می طلبد
چشم من روی تو را می جوید
لب من نام تو را می خواند
- بی تو از خویش گریزانم من -
دل من باز تو را میخواهد
به که پیغام دهم ؟   

 

پ ن۱ :حالا که میروی
اهسته برو
هر قدمت دورتر...نفسم تنگ تر
بگذار چشمم اهسته اهسته
ندیدنت را بیاموزد... 

پ ن۲ : حالم را می پرسند. 

می گویم رو به راهم 

اما نمی دانند رو به راهی هستم که تو رفته ای. 

 پ ن۳ :می گویند دلتنگت نباشم، خدای من انگار به آب می گویند خیس نباش.. 

 پ ن4:همسر عزیزم در ثانیه ثانیه ی لحظه هایت اگر حضورم نیست، دلم و دعایم همیشه و همه جا با توست.

سنگ و ماه

به نام خدا 

   

 

اگر ماه بودم به هر جا که بودم

سراغ تو را از خدا  می گرفتم

وگر سنگ بودم،به هر جا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم 

*** 

اگر ماه بودی-به صد ناز-شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

و گر سنگ بودی به هر جا که بودم

مرا می شکستی،مرا می شکستی

بهترین بهترین من

به نام خدا 

...در بنفشه زار چشم تو

من ز بهترین بهشت ها گذشته ام

من به بهترین بهار ها رسیده ام

ای غم تو  همزبان بهترین دقایق حیات من

لحظه های هستی  من از تو پر شده ست...

ای جدایی تو بهترین بهانه ی گریستن

بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام

ای نوازش تو بهترین امید زیستن

در کنار تو

من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام...

 

خوب خوب نازنین من

نام تو مرا همیشه مست می کند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعرهای ناب

نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است

من ترا به خلوت خدایی خیال خود

بهترین بهترین من خطاب میکنم

بهترین بهترین من 

سلام

 به نام خدا

 

میرسم اما سلام انگار یادم می رود
شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود 


من پر از دردم، پر از دردم پر از دردم ولی
تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود 


مست و سر شاری ز عطر صبح ، تا می بینمت
وحشت شبهای تلخ و تار یادم می رود 


شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است
قصه را تا می شوم بیدار یادم می روم 


من پر از شور غزل های توام اما چرا
تا به دستم می دهی خودکار یادم می رود... 

 

و بخاطر تو: 

انتهای خوب خوشبختی محیط عشق توست
تا به دستم می دهی پرگار یادم می رود