-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهر 1391 17:24
به نام خدا سلام به همه ی دوستان همیشه همراه. خوشحال می شوم در خانه ی جدیدم میزبان شما باشم. ..خانه شب بارانی عوض شد.. http://shab-e-barani.mihanblog.com/
-
یا محمد (ص) ادرکنا..
سهشنبه 28 شهریور 1391 16:15
به نام خدا . محمد بهترین مخلوق هستی/ محمد بهتر از هر بود و هستی محمد ای نگین آفرینش/ محمدجان، ثمین آفرینش محمد ای دلیل ما و افلاک/ محمد ذات پاکی از تو شد پاک تجلای خدای جل اعلا/ زمینی لیک از دنیای بالا پدر ای شافع امت، محمد/ پدر سرچشمه ی رحمت محمد دم تو همدم روح الامین است/ دعایت منجی اهل زمین است زمین تا شد قدمگاه...
-
ارزش انسان
پنجشنبه 23 شهریور 1391 15:26
دشت ها آلوده ست در لجنزار گل لاله نخواهد رویید در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟ فکر نان باید کرد و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم گل گندم خوب است گل خوبی زیباست ای دریغا که همه مزرعه دل ها را علف هرزه کین پوشانده ست هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان...
-
قارچ هم شد غذا؟!
شنبه 11 شهریور 1391 00:14
به نام خدا زن خسته بود. پاهایش نای قدم زدن نداشت. دلخوش بود به خریدی که کرده بود تا با آن برای کودکانش غذایی آماده کند. در بازار این سو و آن سو بدنبال حراجی می گشت. صدای دختری بی قید او را به خود آورد: - بوی قارچ میاد.. و دوست بی قید تر از او گفت: - اه، قارچ هم شد غذا؟! زن نگاهی خسته و ناامید پشت سرش کرد و نیم نگاهی...
-
راه ناتمام
چهارشنبه 1 شهریور 1391 19:40
به نام خدا پشت میدان مین زمین گیر شدیم. چند نفر رفتند معبر را باز کنند. یه نوجوان بسیجی چند قدم که رفت برگشت. فکر کردم ترسیده؛ پوتیناشو داد به یکی از بچه ها گفت تازه از تدارکات گرفتم، بیت الماله ، حیفه، پابرهنه رفت. گفتند از او چیزی نمانده است جز راه ناتمام... پ ن: همزاد کویرم تب باران دارم در سینه دلی شکسته پنهان...
-
از عاشقانه های شب
جمعه 27 مرداد 1391 03:21
به نام خدا باز شب شد، ماه من چون ماهِ شب پر ناز شو قصه شو، افسانه شو، باز از خدا آغاز شو در شب دیوانه ام دیوانه را مستانه کن چونکه دنیا شب شده، یا شب شو یا شب ساز شو ای شب چشمت نگاه و چشم شب هایت نگاه در میان این همه شب، یک شبِ پر راز شو باز شب شد ماهِ من بر خواب رویایم بتاب عشق را بیچاره کن، مهتاب را دمساز شو نوگل...
-
فزت و رب الکعبه
پنجشنبه 19 مرداد 1391 18:22
گرچه سخندان به سخن غالب است گوش بده بر سخنم جالب است اذن دخول تو به باغ بهشت حب علی بن ابی طالب (ع) است .
-
بخاطر ندا
شنبه 14 مرداد 1391 01:45
به نام خدا امشب چیزی شنیدم که کلا روانم را آشفته کرد. کتک زدن زن، در یک خانواده ی مسلمان، در قرن 21! مگر ما پیروان محمد (ص) نیستیم که فرموده است: بهترین شما بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم. جز کریمان زنان را تکریم نکنند و جز انسانهای پست زنان را تحقیر ننمایند. و نیز هر کس همسری گزید، وی را...
-
خواب، بیدار
سهشنبه 27 تیر 1391 16:40
به نام خدا گر چه با یادش، همه شب، تا سحر گاهان نیلی فام، بیدارم؛ گاهگاهی نیز، وقتی چشم بر هم می گذارم، خواب های روشنی دارم، عین هشیاری ! آنچنان روشن که من در خواب، دم به دم با خویش می گویم که : بیداری ست ، بیداری ست، بیداری ! *** اینک، اما در سحر گاهی، چنین از روشنی سرشار، پیش چشم این همه بیدار، آیا خواب می بینم ؟ این...
-
دلم برای نگاهت بهانه می گیرد
پنجشنبه 15 تیر 1391 17:45
به نام خدا اللهم عجل لولیک الفرج دلم برای نگاهت بهانه می گیرد ز دست سرد سفاهت بهانه می گیرد نیامدی و غرور ستاره زخمی شد ستاره بی رخ ماهت بهانه می گیرد تو نیستی که ببینی زمین چه افسردست زمان غریب مانده، برایت بهانه می گیرد جدار کعبه بدون تو خسته شد خسته فلک برای ندایت بهانه می گیرد ببین که مروه هزار سال مانده بی رونق...
-
و تو (عزیزترین من) رفتی
جمعه 2 تیر 1391 12:36
به نام خدا به که پیغام دهم ؟ به شباهنگ که شب مانده به راه یا به انبوه کلاغان سیاه به که پیغام دهم ؟ به پرستو که سفر میکند از سردی فصل یا به مرغان نکوچیده به مرداب نگاه به که پیغام دهم؟ دست من دست تو را می طلبد چشم من روی تو را می جوید لب من نام تو را می خواند - بی تو از خویش گریزانم من - دل من باز تو را میخواهد به که...
-
پاسخ به شاهین نجفی
سهشنبه 9 خرداد 1391 01:09
به نام خدا در پی اهانت شاهین نجفی ملعون به ساحت مقدس امام علی النقی (علیه السلام) قسمتی از متن گهربار صحیفه ی سجادیه در ادامه آمده است: خداوندا ظالمی که با مکر خویش چه بسیار بر من ظلم نمود و حسودی که به خاطر من چه بسیار غصه دار شد و غضبش همچون استخوانی در گلویش ماند و با زبانش مرا اذیت کرد و عیوب خودش را به من نسبت...
-
من ملکه ی الیزابت هستم
چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 16:31
به نام خدا مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟» شیخ گفت: « آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزابت را بگیری؟» مرد انگلیسی گفت:« البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند.» شیخ جواب داد: «در اسلام بانوان ما ملکه هستند و ملکه هارا با مردان...
-
ای منتقم سیلی مادر بشتاب
سهشنبه 5 اردیبهشت 1391 08:55
یک روز زمین به خود تو را می بیند آن روز به جان مادرت نزدیک است آن روز جهان فقط همین یک کوچست عمریست که این کوچه شب و تاریک است آن کوچه همین جاست ببین آقا جان یک کوچه به اندازه ی دوران تاریک یک روز به وسعت دل تنگ پدر امروز به دلتنگی دنیا باریک یک روز علی میان این کوچه نشست دلخون شده از امت و دستش بسته یک روز ولی تو می...
-
ما یوسف خود نمی فروشیم
سهشنبه 22 فروردین 1391 00:05
به نام خدا گفت: فقیرم گفتند: نیستی گفت: فقیرم! باور کنید. گفتند: نه! نیستی گفت: شما از حال و روز من خبر ندارید. و حال و روزش را تعریف کرد. گفت که چقدر دست هایش خالی است و چه سختی هایی شب و روز می کشد. ولی امام هنوز فقط نگاهش می کردند. گفت: به خدا قسم که چیزی ندارم. گفتند: صد دینار به تو بدهم حاضری بروی و همه جا بگویی...
-
لاف عشق و گله از یار
شنبه 12 فروردین 1391 00:00
ازشنبه درون خود تلنبار شدیم تا آخر پنج شنبه تکرار شدیم خیر سرمان منتظر دیداریم جمعه شد و لنگ ظهر بیدار شدیم
-
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست
یکشنبه 6 فروردین 1391 14:09
فکرم همهجا هست، ولی پیش خدا نیست سجاده زردوز که محرابِ دعا نیست گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟ اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟! از شدت اخلاص من عالَم شده حیران تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست ! از کمیتِ کار که هر روز سه وعده از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست یکذره فقط کُندتر از سرعت نور است هر رکعتِ من حائز...
-
...
چهارشنبه 24 اسفند 1390 13:52
به نام خدا خداوندا ... به من چشمی عطا کن که ببینم گوشی عطا کن که بشنوم دلی که تو را در یابم پایی که برای تو قدم بردارم دستی که فقط و فقط برای تو ببخشم... لبتون پر خنده، دلتون بی کینه، طاعتتون بی ریا، عیدتون مبارک .
-
کوتاه اما خواندنی
سهشنبه 16 اسفند 1390 23:55
به نام خدا پیرمردی بازنشسته خانه ی جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته ی اول همه چیز به خوبی و خوشی گذشت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه پس از تعطیلی کلاس ها 3 تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم حرف می زدند هر چیزی که در خیابان افتاده بود شوت می کردند و سروصدای عجیبی...
-
سنگ و ماه
شنبه 6 اسفند 1390 23:45
به نام خدا اگر ماه بودم به هر جا که بودم سراغ تو را از خدا می گرفتم وگر سنگ بودم،به هر جا که بودی سر رهگذار تو جا می گرفتم *** اگر ماه بودی-به صد ناز-شاید شبی بر لب بام من می نشستی و گر سنگ بودی به هر جا که بودم مرا می شکستی،مرا می شکستی
-
بهترین بهترین من
پنجشنبه 27 بهمن 1390 13:24
به نام خدا ...در بنفشه زار چشم تو من ز بهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهار ها رسیده ام ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من لحظه های هستی من از تو پر شده ست... ای جدایی تو بهترین بهانه ی گریستن بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام ای نوازش تو بهترین امید زیستن در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام... خوب خوب...
-
داستانک
دوشنبه 24 بهمن 1390 14:17
به نام خدا روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد.تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. به...
-
سلام
پنجشنبه 20 بهمن 1390 01:12
به نام خدا میرسم اما سلام انگار یادم می رود شاعری آشفته ام هنجار یادم می رود من پر از دردم، پر از دردم پر از دردم ولی تا نگاهت می کنم انگار یادم می رود مست و سر شاری ز عطر صبح ، تا می بینمت وحشت شبهای تلخ و تار یادم می رود شب تو را در خواب می بینم همین را یادم است قصه را تا می شوم بیدار یادم می روم من پر از شور غزل...